محل تبلیغات شما

 

 

 

 

در آستانه کلبه ی خود، دهقان در سایه نشسته است،

و آتش اجاقِ این قانع مرد، گرمایی می تابد.

ناقوس شبانه ی ده، میهمان نوازانه

به سلامِ یکی غریبِ رهنورد طنین بر می دارد.

 

یقین که اینک دریانوردان نیز به بندر بر می گردند.

و در شهرهای دور ، غلغله ی پر مشغله بازار،

شادمان فرو می خوابد، و در زیر درختان آرام،

دوستان و یاران به شام می نشینند.

 

ولی من به کجا رو بیاورم؟ روزِ عمرِ ساکنانِ این خاکدان،

به کار و مزد می گذرد، و این چرخه سختی و آسایش،

همه شادی بخش است، ولی خارِ درونِ سینه من،

این خار چرا هیچ سر خواب ندارد.

 

در طاقِ آسمانِ شبانه اینک بهاری شکفتن می گیرد،

شکفتنِ بی شماری گل سرخ. و جهانِ زرین،

فروغی آرام می تابد. آه ای ابرهای ارغوانی

بر پشته ی خود، مرا نیز به بالا ببرید، به بالا

 

تا باشد به لطف نور و نسیم، عشق و رنج در دل من فرو بخوابد.

اما فروغ شامگاهی، انگاری که برآشفته از این خواهش پوچ،

پرواز می گیرد و تاریکی در می رسد.

و من چون همیشه در زیر آسمان تنهایم.

 

پس، فرود آی، ای خواب گوارا!

این دل آرزوها دارد، با این همه، ای جوانی!

ای بی قرارِ رویاپرور، آتش تو در فرجام سرد می شود،

و پیری، یقین که صلح آمیز و شاداب است.

 

(ترجمه: محمود حدادی)

 

 

 

 

جمله ای زیبا از فیلمِ (( اینک آخر الزمان))

شعر (( خیال پردازی شبانه)) از فردریش هولدرلین

در ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود. کلمه، خدا بود.

ای ,ی ,شبانه ,خواب ,آتش ,نیز ,بر می ,نیز به ,و در ,می تابد ,در زیر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها